دفتر یادداشت

یکی از مهمترین در خواست های ما در دعای تحویل سال درخواست حال احسن است

 

یا مقلب القلوب والابصار ؛ ای دگرگون کننده ی عواطف و احساسات ، قلب مرکز احساسات است که فرمود : (لو کنت فضا غلیظ القلب لنفضوا من حولک)  و خداوند را بحق این دگرگونی قسم می دهیم و به مدیریتش در تغییر روز ها و شبها که حال ما را دگرگون کند به سمت بهترین حال ها .

-البته این دعا در ادعیه ی روزانه ی ماه مبارک رمضان به صورت کامل تر بیان شده است که می فرماید : غیر سوء حالنا بحسن حالک ؛ خدایا تغییر بده حال بد مارا به بهترین حال خودت !!! اینکه بهترین حال خدا چیست و چگونه حال ما به حال خدا تغییر می کند نیاز به توضیح دارد که در آینده صحبت خواهد شد .

 

- خداوند برای ما حال خوب را می خواهد و حال خوب ما در بندگی ما اثر گذار است ، من کسل فی امر الدنیا فهو فی امر آخرته اکسل

- حال خوب با ثبات باید بدست اورد وخاصیت احوال ما تغییر مداوم است

امیرالمومنین علیه السلام در مورد قلب می فرماید :

به رگ دل انسان، پاره گوشتى آویخته است که از شگفت ترین چیزهاست و آن قلب اوست که در آن مایه هایى از حکمت است و مایه هایى ضد آن و خلاف آن هرگاه امیدوارى به او روى آورد، آزمندى خوارش مى سازد و اگر آزمندى به او روى نهد حرص تباهش کند و اگر نومیدى بر آن دست یابد، تأسف او را بکشد و اگر خشم بر او مسلط شود، کینه توزیش شدت گیرد و اگر خشنودى و رضا سبب سعادتش شود، خویشتنداریش را از دست بدهد و اگر وحشت گریبانش را بگیرد، حذر از کار به خود مشغولش دارد و اگر امن و آسایش نصیبش شود، غرور و غفلتش برباید. اگر مالى بدستش افتد، بى نیازى به سرکشیش وادارد. اگر مصیبتى به او رسد، بیتابى رسوایش گرداند و اگر به فقر دچار آید، به بلا افتد، اگر گرسنگى او را بیازارد، ناتوانى از پایش در اندازد. اگر در سیرى افراط کند، پرى شکم آزارش دهد. اگر در کارى کوتاه آید، زیان اوست و اگر از حد گذراند، مایه فسادش باشد. حکمت 108 نهج

گویا مولا خاصیت دگرگونی قلب را در تضاد هایی که در روحیه او وجود دارد می داند

 

- خداوند در قرآن وقتی می خواهد حال خوب بندگان خوبش را بیان کند با دو خصوصیت بیان می کند ، گویا با وجود این دو حال انسان خوب خواهد بود و در برگیرنده ی همه ی لوازمی است که می تواند احسن الحال را ایجاد کند

در مورد اولیاءخودش می فرماید : الا ان اولیاءالله لا خوف علیهم و لاهم یحزنون .

و یا می فرماید : بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه ولاخوف علیهم و لا هم یحزنون

تعریفی که راغب اصفهانی از واژه «حَسَن» ارائه می دهد نیز مؤید مطلب فوق می باشد؛ ایشان می نویسد: «الحَسَن عباره عن کل مبهج مرغوب فیه؛ حَسَن عبارت است از هر چیز بهجت آفرین و شادی بخش که مورد رغبت و آرزو باشد

 

در بهشت هم خداوند حال خوب بندگان بهشتی را با همین دو وصف ذکر میکند .

مفسرین خوف را مربوط به آینده می دانند و حزن را مربوط به تلخی ها گذشته می دانند .

مقدار زیادی از حال بد مربوط به ترس های انسان است ، ترس از شکست ، ترس از از دست دادن ، ترس از نداشتن ، ترس از تنهایی و ...  ترس های انسان استرس و اضطراب ایجاد می کند

احسن الحال را امام راحل داشت که فرمود والله در طول عمرم از هیچ چیز غیر از خدا نترسیدم .

 

مومنین برخوردشان در مقابل ترس اینگونه است

قرآن می فرماید :

ان الذین قالوا لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فخشوهم فزادهم ایمانا وقالوا حسبنا الله و نعم الوکیل

برخی از مردم به مومنین می گویند بترسید مردم بر علیه شما تجمع کرده اند آنها به جای اینکه بترسند ایمانشان اضافه می شود و می گویند حسبنا الله و نعم الوکیل

امام صادق علیه السلام فرمودند : تعجب می کنم انسانی که از چهار چیز میترسد چرا به چهار چیز پناه نمی برد

یکی همین که فرمودند وقتی از چیزی او را می ترسانند این ذکر را نمی گوید : حسبنا الله و نعم الوکیل

ووقتی محزون می شود چرا این ذکر را نمی گوید : لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

خوب یکی از نشانه ای حال خوب این بود که انسان حزن نداشته باشد که فرمود « الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون »

خواص ذکر یونسیه فراوان است ، آیت الله انصاری همدانی آنرا بنزین ماشین سالک الی الله میدانستند .

و فرمودند وقتی از مکر مردم می ترسید به ذکر افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد پناه ببرید ، 44 غافر فرمود: فستذکرون لما اقول لکم افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد و بعد در ایه بعد می فرماید فوقی الله سیئات مامکروا ... خدابدی های مکر و حیله ی شما را به خود شما باز می گرداند .

و وقتی از نداشتن چیزی در دنیا ناراحتید این ذکر را بگویید : ما شاءالله و لا قوه الا بالله 

چرا که می فرماید : در جریانی آن صاحب باغی که با فخر فروشی وارد باغش شد و احساس برتری میکرد بر کسی که باغ نداشت و آن مرد فقیر گفت : و لولا اذ دخلت جنتک قلت ما شاء الله و لا قوه الا بالله ان ترن انا اقل مالا و ولدا و بعد می فرماید : فعسی ربی ان یؤتین خیرا من جنتک .

- ما همانطور که باید حال خودمان را خوب نگه داریم نباید موجب حال بد دیگران شویم که در برخی موارد حق الناس هم محسوب می شود ! 

استرس هایی که ما به دیگران وارد می کنیم از نوع ترس هاست که حال را بد میکند ، استرس امتحان دادن برای بچه ها که مدام حال آنها را بد میکند و با تکرار پدر و مادر این استرس در او اثرات منفی ایجاد میکند و یا استرس هایی که زن و شوهر می توانند از هم کم کنند موجب حال خوب خواهد شد .

مردی خدمت پیامبر صلی الله و علیه واله رسید و عرض کرد من همسری دارم که وقتی از خانه بیرون می روم بدقه ام می کند و وقتی به خانه می آیم به استقبالم می آید و وقتی نگرانم به من می گوید اگر نگرانیت برای رزق دنیاست نگران نباش خدا رزاقست و روزی دست اوست و اگر برای آخرت است این خوب است و خدا آن را زیاد کند ، پیامبر فرمود : أَنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عُمَّالاً وَ هَذِهِ مِنْ عُمَّالِهِ لَهَا نِصْفُ أَجْرِ اَلشَّهِیدِ . برای خدا در زمین کارگزارانی هست که زن تو یکی از کارگزاران خداست

مکارم الأخلاق ج1 ص200

پس از وظایف کارگزاران خدا در روی زمین کم کردن استرس بقیه انسانهاست .

امیرالمومنین علیه السلام در مورد کارگزاران خاوند در نهج حکمت 425 می فرمایند :

وَ قَالَ (علیه السلام): إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً یَخْتَصُّهُمُ اللَّهُ بِالنِّعَمِ لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ فَیُقِرُّهَا فِی أَیْدِیهِمْ مَا بَذَلُوهَا فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلَى غَیْرِهِمْ .

و درود خدا بر او، فرمود: خداوند بندگانى دارد که نعمت ‏هاى خاصى را به آنان بخشیده تا بندگان دیگر از آن بهره گیرند، به همین دلیل مادامى که از این نعمت‏ ها به دیگران مى ‏بخشند خدا آن را در دستشان نگه مى ‏دارد اما هنگامى که آن نعمت ‏ها را از دیگران دریغ داشتند از آن ‏ها مى ‏گیرد و آن را به گروهى دیگر مى‏ دهد (که این شکرانه را انجام مى‏ دهند)

 

- انسان با ترس وحزن نمی تواند درست فکر کند و درست تصمیم گیری کند

ترس از دست دادن پست و مقام قدرت تصمیم گیری را از انسان می گیرد لذا فرمود باید مدیر زهد داشته باشد و ساده زندگی کند و امیرالمومنین علیه السلام در نامه به عثمان بن حنیف آنگونه بخاطر حاضر شدن در سر سفره ی چرب و رنگین که از حلال هم هست آنگونه با ناراحتی خطاب میکنند ، چرا که اگر مدیری دل بستگی به پست و راحتی ها و لقمه های آن پیدا کند دیگر تصمیم گرفتن برای او مشکل است با حال بد اینگونه ای نمی توان مجموعه ای را اداره کرد .

 

راهکار تنظیم ترس های انسان این است که باید ترس های خود را واقعی کنیم

- باید غیر واقعی بودن ترس ها و حزن بر گذشته ها را فهمید تا حال انسان احسن حال شود .

ذکر استغفار برای تلقین این مهم بر قلب است ؛ وقتی می گوییم استغفر الله ربی و اتوب الیه ، یعنی بازگشت می کنم به سمت خدا و طلب غفران دارن که در واقع یعنی پر شدن خلاء های روحی ام به واسطه ی بازکشتم به سمت خدا از تمام حزن ها و خوف ها ، از تمام غصه ها یی که از خاطرات گذشته دارم و از تمام ترس هایی که از آینده دارم.

 

- امتحانات خدا هم بر اساس همین شکل میگیرد که فرمود : ولنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع ونقص من الموال والانفس و الثمرات و بشر الصابرن ....

اولین مورد امتحان الهی بر اساس ترس های ماست که اگر ترس نابجا داریم آنرا با ترس بجا یعنی ترسیدن از خدای متعال عوض کنیم .

فرمود :من خاف لا عیش له    -   چون هرکس از غیر خدا بترسد زندگی لذت بخشی نخواهد داشت

من خاف من شیء سلط الله علیه - هرکس از چیزی بترسد خداوند همان را بر او مسلط میکند .

من خاف الله اخاف الله منه کل شیء و من لم یخف الله اخاف الله من کل شیء

هرکس از خدا بترسد خدا همه چیز را از او می ترساند و هر کس از خدا نترسد خدا او را از همه چیز می ترساند .

 

 

حال خوب آقا سید جمال گلپایپانی

پیوسته صحیفه سجّادیّه در مقابل او روى کتاب‌هاى مطالعه بود، و از مناجات خمسة عشر حضرت سجّاد بسیار لذّت مى‌برد و غالبا آنها را میخواند و از حفظ بود، و بالأخصّ به مناجات هشتم که مناجات مُریدین است بسیار عشق مى‌ورزید.

اطاق مطالعه همیشگى ایشان در بیرونى و طبقه فوقانى، و اطاق محقّرى بود، و بالأخص در تابستان گرم نجف سخت و مشکل بود. گرفتاریها و شدائد از اطراف و اکناف روى آور بود، و در این اواخر به کسالت قلب و پرستات مبتلا بود و عمل جرّاحى پرستات نموده و روى تخت افتاده و ادرار بوسیله لوله‌اى در ظرفى زیر تخت مى‌ریخت. و قرض ایشان چه براى إمرار مخارج شخصى و چه براى طلّاب به حدّ أعلى رسیده بود، و خانه مسکونى خود را به چهارصد دینار عراقى به جهت مصرف یک عمل جرّاحى که براى یکى از ارحامشان پیش آمد کرده بود به رهن گذاشته بودند. و از جهات داخلىِ منزل نیز ناراحت و در شدائدى بسر مى‌برد.

این حقیر در هفته یکى دو بار به خدمتش مى‌رسیدم و تا اندازه‌اى براى من گفتگو داشت. در این حال که یک روز وارد شدم، دیدم: در حالیکه به پشت روى تخت افتاده و سن از هشتاد سال گذشته است، «صحیفه» کوچک خود را مى‌خوانَد و اشک مى‌ریزد. و در عالمى از سُرور و بهجت و نشاط و لذّت است که حقّا زبان از وصف آن عاجز است. کأنّه از شدّت انس با خداى تعالى در پوست نمى‌گنجد و میخواهد به پرواز در آید.

سلام کردم. گفت: بنشین! اى فلانکس، از حالات من که تو خبر دارى (و در اینجا اشاره کرد به جمیع گرفتاریها: از مرض و جرّاحى و تنهائى و ناملایم بودن وضع داخلى و هواى گرم و قرض فراوان و گرو رفتن منزل و غیرها) عرض‌ کردم: آرى! و سپس با یک تبسّم ملیح رو به من کرد و فرمود:

من خوشم، خوش! کسیکه عرفان ندارد نه دنیا دارد نه آخرت.

 

اوج دعا های ما مناجات شعبانیه است و اوج مناجات شعبانیه این فراز پایانی ان است که می فرماید

الهی الحقنی بنور عزک البهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا و منک خائفا مراقبا .

 

گریز به روضه :

حبه ی عرنی و نوف بکالی، شب را در صحن حیاط دارالاماره ی کوفه خوابیدند. بعد از نیمه شب دیدند امیرالمؤمنین علی علیه السلام آهسته از داخل قصر به طرف صحن حیاط می آید، اما با حالتی غیرعادی: دهشتی فوق العاده بر او مستولی است، قادر نیست تعادل خود را حفظ کند، دست خود را به دیوار تکیه داده و خم شده و با کمک دیوار قدم به قدم پیش می آید و با خود آیات آخر سوره ی آل عمران را زمزمه می کند

حبه و نوف هر دو در بستر خویش آرمیده بودند و این منظره ی عجیب را از نظر می گذراندند. حبه مانند بهت زدگان خیره خیره می نگریست. اما نوف نتوانست جلو اشک چشم خود را بگیرد و مرتب گریه می کرد.

تا اینکه علی به نزدیک خوابگاه حبه رسید و گفت:

«خوابی یا بیدار؟»

- بیدارم یا امیرالمؤمنین! تو که از هیبت و خشیت خدا اینچنین هستی پس وای به حال ما بیچارگان! .

امیرالمؤمنین چشمها را پایین انداخت و گریست، آنگاه فرمود:

«ای حبه! همگی ما روزی در مقابل خداوند نگه داشته خواهیم شد، و هیچ عملی از اعمال ما بر او پوشیده نیست. او به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است، هیچ چیز نمی تواند بین ما و خدا حائل شود».

آنگاه به نوف خطاب کرد:

«خوابی؟ »

- نه یا امیرالمؤمنین! بیدارم، مدتی است که اشک می ریزم.

- ای نوف! اگر امروز از خوف خدا زیاد بگریی فردا چشمت روشن خواهد شد.

ای نوف! هر قطره اشکی که از خوف خدا از دیده ای بیرون آید دریاهایی از آتش را فرو می نشاند.

ای نوف! هیچ کس مقام و منزلتش بالاتر از کسی نیست که از خوف خدا بگرید وبه خاطر خدا دوست بدارد.

ای نوف! آن کس که خدا را دوست بدارد و هرچه را دوست می دارد به خاطر خدا دوست بدارد، چیزی را بر دوستی خدا ترجیح نمی دهد، و آن کس که هرچه را دشمن می دارد به خاطر خدا دشمن بدارد، از این دشمنی جز نیکی [1]به او نخواهد رسید. هر گاه به این درجه رسیدید، حقایق ایمان را به کمال دریافته اید.

سپس لختی حبه و نوف را موعظه کرد و اندرز داد؛ آخرین جمله ای که گفت این بود: «از خدا بترسید، من به شما ابلاغ کردم».

آنگاه از آن دو نفر گذشت و سرگرم احوال خود شد، به مناجات پرداخت، می گفت:

«خدایاای کاش می دانستم هنگامی که از تو غفلت می کنم تو از من رو می گردانی یا باز به من توجه داری. ای کاش می دانستم در این خوابهای طولانیم و در این کوتاهی کردنم در شکرگزاری، حالم نزد تو چگونه است».

حبه و نوف گفتند: «به خدا قسم دائما راه رفت و حالش همین بود تا صبح طلوع کرد. » [2]

[2] . بحارالانوار ، جلد 9، چاپ تبریز، ص 589؛ والکنی والالقاب ، ذیل «البکالی» .

 

 

 

 

 


نظر

حضرت موسی وقتی به همراه یوشع بن نون به دنبال استاد معرفی شده از جانب خدا رفت تنها یک نشانه از استاد داشت ، نه نام او را می دانست و نه حتی شکل و قیافه ی او را .... فقط می دانست که او زنده کننده است ، کسی که می تواند جان او را زنده کند ...

وقتی به همراه همسفر خود به مکانی رسیدند برای استراحت موسی علیه السلام فرمود: آن ماهی را بیاور تا غذایی تهیه کنیم که با این سؤال ایشان ناگهان جرقه ای در ذهن همسفر موسی زده شد که نسبت به ان توجه نکرده بود ، یادش آمد که جایی کنار ساحل برای استراحت نشسته بودند و ماهی را روی سنگی گذاشته بود که ماهی جان گرفت و به داخل آب پرید !!!

در آیه 60 تا 65 از سوره کهف در این باره می خوانیم :
و [یاد کن] هنگامى را که موسى به جوان [همراه] خود گفت: دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم یا سالیانی طولانی و دوران هایی سیر کنم 60 پس چون به محل برخورد دو [دریا] رسیدند ماهى خودشان را فراموش کردند و ماهى در دریا راه خود را در پیش گرفت [و رفت] 61 و هنگامى که [از آنجا] گذشتند [موسى] به جوان خود گفت غذایمان را بیاور که راستى ما از این سفر رنج بسیار دیدیم 62 گفت: دیدى وقتى به سوى آن صخره پناه بردیم، من ماهى را فراموش کردم و جز شیطان [کسى] آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم؛ و به طور عجیبى ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت 63 گفت این همان بود که ما مى جستیم پس جستجوکنان رد پاى خود را گرفتند و برگشتند 64 تا بنده اى از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتى عطا کرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بودیم 65

 

طبق روایات ما حضرت خضر که استاد حضرت موسی علیه السلام بودند ، همراه و خادم  حضرت حجت علیه السلام هستند ...

زنده شدن و حیات یافتن دوباره بواسطه ی معرفت پیدا کردن موضوعی است که در قرآن بارها اشاره شده است

«اومن کان میتا فاحییناه وجعلنا له نورا یمشون به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها ... »

انسانی که مرده بود و با نور معرفت زنده شد و به او نوری اهدا شده است تا بتواند با آن نور بین مردم زندگی کند با کسی که در تاریکی ها زندگی می کند برابر نیست .

 

زندگی واقعی که در چند جای قرآن از آن نام می برد

«لینذر من کان حیا یحق الکافرین » تو فقط می توانی کسانی را انذار کنی که زنده هستند

« یا ایها الذین آمنو استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم » ای کسانی که ایمان آورده اید از دستورات خدا و پیامبر اطاعت کنید تا بوسیله ی آن دستورات زنده شوید .

 

در دعای عهد هم امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف را با این عنوان می خوانیم

وعمراللهم به بلادک و احی به عبادک ... آن کسی که بنده ها را زنده می کند برای ما بفرست .

و گویا این صفت زنده کردن و حیات بخشیدن از حی بودن خداست که در ابتدای دعای عهد خدا را به این نام قسم می دهیم

یا حی قبل کل حی و یا حی بعد کل حی و یا حی حین کل حی و یا حی لا اله الا انت

 

آیت الله بهجت فرمودند : تکان می خوری بگو یا صاحب الزمان ، بلند می شوی ، می نشینی بگو یا صاحب الزمان انس با محبوب باعث دوری شیطان از تو می شود .

 

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان آثار حیات و زندگی واقعی که قرآن می فرماید آن حیات باعث قبولی انذار و پیدایش نور می شود را بیان میکنند .

با استفاده از این آیه که می فرماید :

« لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل ....

آنها قلب دارند ولی نمی فهمند چشم دارند ولی نمی بینند وگوش دارند ولی نمی شنوند مثال آنها مانند حیوانات است بلکه بدتر

می فرمایند : از اینحا معلوم می شود کسی که با چشم و گوش خود حقایق عالم را نتواند ببیند و بشنود زندگی حیوانی را انتخاب کرده است و این حیات انسانی نیست دیگر ، حیوانات از اگاهی و غریزه و داشته های خود فقط برای تامین همین دنیا تلاش می کنند و توجهی به عالم ملگوت ندارند

 

اثر حیات انسانی و حیات معنوی بنا به فرموده ی علامه اولینش این است که نگاه به زندگی ملکوتی می شود و دنیا را یک پوستین می داند

دوم اینکه خداوند آنچه را که لازم است برای دانستن و حرکت به او اهدا خواهد کرد

سوم در مهلکات و پرتگاه های زندگی اجتماعی با آن نوری که به او اهدا شده است او را نجات خواهد داد .




 


برای برخی بلاها سخت گیرانه تر از جانب خداوند در نظر گرفته می شود    !!!

مثلا در ماجرای حضرت یعقوب بدلیل عدم پذیرایی گرم از فرد مستمند در شب خدا فراق ده ها ساله از یوسف را نصیب ایشان کرد .

بنی اسرائیل بعد از عبور از دریای سرخ و دیدن معجزات فراوان و سرپیچی از فرمان موسی علیه السلام در ده روز تخلف برای توبه شان دستور آمد « فقتلوا انفسکم عند بارئکم »

برای علما هم مصداق داشته است ؛ مثلا حضرت آیت الله نخودکی اصفهانی در حالاتشان نقل شده است که ایشان روزی نماز صبحشان قضا شده بود و فرزندشان را همان روز از دست دادند !

 

این قاعده در آیاتی از قرآن به آن اشاره شده است

حواریون حضرت عیسی عرض کردند می شود مانند حضرت ابراهیم و مادرت مریم ،برای ما هم جلوه هایی از ملکوت را نشان دهی ؟ ابراهیم به خداوند عرض کرد

وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ أَرِنی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی ...

یاران عیسی عرض کردند :

قالُوا نُریدُ أَنْ نَأْکُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَکُونَ عَلَیْها مِنَ الشَّاهِدینَ 113

قالَ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقینَ114قالَ اللَّهُ إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمینَ115

حضرت عیسی علیه السلام وقتی عرض کردند خداوندا مائده ای از آسمان نازل کن تا برای ما عید باشد و خداوند در پاسخ نه نمی گوید ولی شرط می گذارد که اگر حجت آشکار نشانتان دادم و خطایی بعد از آن از شما سر زد طوری شما را عذاب خواهم کرد که هیچ قومی را عذاب نکرده باشم .

درجبهه حق هر چه ظهور بیشتر شود کار خطرناک تر می شود چرا که دیگر مشکل از عدم بصیرت نیست تا عذاب تقلیل پیدا کند ؛ خضرت امیر علیه السلام در مورد خوارج فرمودند :

الإمامُ علیٌّ علیه السلام : لا تُقاتِلوا (تَقْتُلوا) الخَوارِجَ بَعدی ؛ فلَیس مَن طَلبَ الحقَّ فأخْطَأهُ، کَمَن طَلبَ الباطِلَ فأدْرَکَهُ . .

  بعد از من با خوارج نجنگید (خوارج را نکشید) ؛ زیرا کسى که طالب حقّ باشد و به آن نرسد همچون کسى نیست که جویاى باطل باشد و به آن دست یابد .

 [نهج البلاغة : الخطبة 61 .]

 

بعد از اینکه معاویه با استفاده از ساده لوحی ابوموسی اشعری جامعه ی مسلمین را فریب داد و حق روشن شد , سه سال بعد از آن امام حسن علیه السلام با معاویه روبه رو شد و دوباره مردم فریب او را خوردند لذا در فاصله شهادت امام حسن علیه السلام تا قیام کربلا فقط هشتاد هزار مسلمان توسط معاویه کشته شد .

مشخض می شود این قاعده فقط برای معجزات نیست بلکه در عرصه های اجتماعی هم خداوقتی حجت های خود را اشکار کند و مردم واقعیت را مثل روز می بینند توبیخ انها سنگین خواهد شد .

بعد از کربلا هم کشتار عظیم در کوفه و مدینه اتفاق افتاد.

 

امام صادق  علیه السلام فرمودند :

 و اللّه ِ لَتُمَحَّصُنَّ ، و اللّه ِ لَتُمَیَّزُنَّ ، و اللّه ِ لَتُغَربَلُنَّ ؛ حتّى لا یَبقى مِنکُم إلاّ الأندَرُ ···

امام صادق علیه السلام : به خدا قسم که در بوته آزمایش گداخته مى شوید···
به خدا قسم که از یکدیگر متمایز مى شوید، به خدا قسم که غربال مى شوید، چندان که از شما جز اندکترین شمار باقى نماند

بعد امام صادق علیه السلام این آیه را خواندند : 

ام حسبتم ان تدخلوا الجنه ولما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین .

اینجا صحبت از عدم بصیرت نیست چون قضایا اشکار خواهد شد هرجه به پایان نزدیک می شویم بلکه صحبت از جهاد و صبر است ؛ یعنی امتحان آخر الزمانی قبل از ظهور مجاهد بودن و صابر یودن است لذا وقتی حجت ها اشکار می شوند باید نوع امتحان عوض شود . 

 


قال الصّادق  إِنَّ قَوْماً مِمَّنْ آمَنَ بِمُوسَی قَالُوا لَوْ أَتَیْنَا عَسْکَرَ فِرْعَوْنَ وَ کُنَّا فِیهِ وَ نِلْنَا مِنْ دُنْیَاهُ فَإِذَا کَانَ الَّذِی نَرْجُوهُ مِنْ ظُهُورِ مُوسَی صِرْنَا إِلَیْهِ فَفَعَلُوا فَلَمَّا تَوَجَّهَ مُوسَی وَ مَنْ مَعَهُ إِلَی الْبَحْرِ هَارِبِینَ مِنْ فِرْعَوْنَ رَکِبُوا دَوَابَّهُمْ وَ أَسْرَعُوا فِی السَّیْرِ لِیَلْحَقُوا بِمُوسَی وَ عَسْکَرِهِ فَیَکُونُوا مَعَهُمْ فَبَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَلَکاً فَضَرَبَ وُجُوهَ دَوَابِّهِمْ فَرَدَّهُمْ إِلَی عَسْکَرِ فِرْعَوْنَ فَکَانُوا فِیمَنْ غَرِقَ مَعَ فِرْعَوْنَ    .

امام صادق  امام صادق فرمود: قومی از مؤمنین به موسی گفتند: کاش نزد فرعون می‌رفتیم و با او بودیم و از دنیایش بهره‌مند می‌شدیم، و چون امید ما که ظهور موسی بود برمی آمد، نزد او می رفتیم، و این کار را کردند. چون موسی و همراهانش گریختند، سوار شدند و شتاب کردند تا به موسی و همراهانش برسند و با آنها باشند. خدا فرشته‌ها فرستاد که به صورت چهارپایان آنان زدند و آنها را برگرداندند به لشکر فرعون، و با همراهان فرعون غرق شدند   .

تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج10، ص 558

الکافی، ج5، ص109/ نورالثقلین/ البرهان

 

عده ای از منتظرین حضرت موسی علیه السلام چون صبر اقتصادی نداشتند در زمان انتظار موسی از مواهب فرعون خودشان را بهره مند کردند و منتظر هم بودند ولی خداوند زمان ظهور انها را پس زد و قبول نکرد .


 

 


نظر

ما در آخر الزمان جنگ شدیدی با شیطان داریم و در این نبرد باید بهترین استراتژی ها را بگار ببریم مخصوصا در عرصه های اجتماعی .

خدای متعال حتی برای استفاده از قرآن یک شرط می گذارد چه برسد برای استفاده از جبهه ی حق و امام زمان  یعنی تو قرآن می خوانی اگر استعاذه نداشته باشه یعنی پناه به خداوند نبری می تواند قرائت تو در راستای اهداف شیطان باشد فرمود: و اذا قرات القران فستعذ بالله من الشیطان الرجیم »  علامه طباطبایی می فرماید : استعاذه یعنی توکل که توکل یعنی سپردن زمام امور به دست کسی که به او توکل کرده ایم و هرچه او صلاح دید همان را صلاح خود بدانیم و دلیل آنرا آیه بعد از این آیه است که می فرماید : انه لیس له سلطان علی الذین آمنو و علی ربهم یتوکلون » وقتی تمام سلطنت شیطان بر کسانی است که ایمان و توکل ندارند یعنی معنای درست استغاثه توکل بر خداست که ایشان می فرمایند با نداشتن آن ادعای ایمان کذب است و کمترین چیزی که در عبودیت هست همین است . و همچنین بین ولایت شیطان و توکل نکردن و عبادت او هیچ فاصله ای نیست !!! که فرمود : انما سلطانه علی الذین یتولونه و هم به مشرکون .

 

در مورد منافقین قرآن می فرماید از این خلاء استفاده می کنند

هم الذین یقولون لا تنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا، و لله الخزائن السماوات و الارض و لکن المنافقین لا یفقهون

این نگاه باعث می شود عده ای از گرد جبهه حق دور شوند چون مالک را خدا نمی دانند 


نظر

بازی ماریو اگر با نگاه آموزش دین مورد توجه قرار گیرد زمینه ی مناسبی برای مفاهیم دینی می باشد

شخصیتی که مدام برای گرفتن امتیاز که قارچ یا گل یا سکه باشد به دیوار مشت میزند

علامت سوال در بازی ماریو نماد همان خوبی هایی است که نمی دانیم کدام ما را رشد می دهد شاید یک خوبی باعث رشد فوق العاده ی ما شود که بین همه ی خوبی ها و امتیاز ها به صورت یک علامت سوال قرار داده شده و تو باید همه ی علامت های سوال را به امید پیدا کردن قارچ و گل در بازی ماریو بزنی البته شاید سکه نصیبت شود ولی تو نمی دانی کدام قارچ دارد و با زدن همه م یتوانی به خوبی ای برسی که بتواند باعث رشد تو شود به صورت فوق العاده والا باید آرام آرام سکه جمع کنی تا به حد نصاب که رسید امتیاز بهت بدن .

به همون راحتی که می تونی از راه های مختلف سکه جمع کنی به همون راحتی با برخورد با شخصیت های منفی داستان آنها را از دست می دهی و با چند بار برخورد که دیگه حسابی امتیاز از دست دادی فرصت جبران داری ولی باید از اول شروع کنی

یه جاهایی لوله هایی وجود دارد برای ورود و جمع کردن امتیاز های فرواوان د البته برای انسان مومن همیشه فرصت ها و مکانهایی هست برای جمع کردن سکه .

اگر بتونی مرحله رو طی کنی پرچم شیطون رو پایین بکشی وارد قلعه ای می شی که تو رو می بره مرحله بعد قلعه اطمینان در یک گام دین داری است که مثلا اگر تو به نماز علاقه پیدا کردی که بخونی و جدی هم می خونی وارد قلعه نماز شدی یک خوبی وقتی در وجود تو تبدیل به یک عادت شدن و انقدر محکم شد که جزو زندگی عادی تو شد پرچم شیطان رو توی اون موضع پایین کشیدی و مرحله ی بعدی مبارزه ی تازه ای برای کسب امتیاز و پایین کشیدن پرچم شیطان داری .